مسیحیت پارسی persiachristianity

مسیحیت پارسی        persiachristianity
پرچم پرافتخار ایران

پنجشنبه

محمّد ابن عبدالله (قسمت اول)






دوستان درود

شیعیان مسلمان معتقدند که از آغاز تاریخ بشر تا به پایان آن تنها چهارده معصوم در دنیا وجود داشته که اولین آنها محمد بن عبدالله، پیامبر اسلام است. معصوم به معنیِ بازداشته شده از گناه است ، کسی که در عمر خود گناه نکرده باشد. با نگاهی بر زندگی محمد درمی یابیم که او نه تنها بی گناه نبود بلکه مردی قدرت طلب و بی رحم، دروغگو و فرصت طلب، غارتگر و راهزن، و شهوتران و کودک باز بود.

اگر بخواهیم ادعای رسالت محمد را ریشه یابی کنیم باید از کودکی و نوجوانی اش شروع کنیم. از همان پسر یتیم و بیچاره که دوران نوجوانی و بخشی از جوانی اش را در صحرا به چوپانی و در تنهایی و حسرت سپری کرد و در سکوت صحر به تمام سختی ها و بدبختی خود و آرزوهای به دست نیامده اش می اندیشید . او در بیست و پنج سالگی به خدمت تاجری به نام صائب در آمد و به همین واسطه پایش به بازار مکه باز شد و در آنجا با زنی ثروتمند به نام خدیجه آشنا شد. خدیجه او را به شتربانی کاروانش گماشت و سپس به تصدی کاروان و در نهایت او را به بازرگانی گمارد. در همین زمان محمد رابطه خود را با یهودیانی که به آنجا می آمدند بیشتر کرد تا اصول دین آنها را فرا بگیرد . در این زمان محمد به ادعای پیامبری فکر میکرد و آن را در ذهن خود پرورش می داد . خدیجه در این میان به محمد علاقه نشان میداد و محمد هم که بواسطه او از فقر و تنهایی نجات یافته بود و در کنار او صاحب قدرت بیشتری می شد به این ابراز علاقه جواب مثبت داد. پس از ازدواج با خدیجه، محمد با ورقة بن نوفل، پسر عموی خدیجه که دانشمندی مسیحی بود آشنا شد و داستان زندگی عیسی مسیح و همچنین بسیاری از داستانها و احکام تورات را از وی آموخت. او در سن چهل سالگی ادعای پیامبری کرد و همسرش مطابق معمول از او حمایت کرد. اما بقیه مردم مکه و قبیلۀ قریش در برابر این ادعای محمد او را مسخره کردند و طی 3 سال او فقط توانست 13 نفر را به آیین خود درآورد. اگر بخاطر نفوذ خدیجه و به احترام ابوطالب نبود اهالی قریش حتما او را میکشتند چرا که به مقدساتشان توهین میکرد. اما با وجود همۀ محبت و حمایت خدیجه، محمد دل در گرو دختر عموی خود "ام هانی" داشت و به خدیجه خیانت میکرد. داستان از این قرار است که محمد پیش از ازدواج با خدیجه از ابوطالب دخترش را خواستگاری کرد اما ابوطالب به دلیل بی بظاعتی محمد مخالفت کرد. پس از مدتی محمد با خدیجه ازدواج کرد و دختر عمویش با مردی به نام هبير. اما بعد از ازدواج هم محمد دائما به دیدن دختر عمویش میرفت تا اینکه یک شب او را در خانه تنها یافت و شب را در خانۀ او ماند. (شایان ذکر است که ام هانی در آن زمان مسلمان نبوده و در سال هشتم بعد از هجرت مسلمان میشود.) اما خدیجه که نگران جان او بود چند نفر را فرستاد تا شبانه همه جا را بگردند و محمد را پیدا کنند. پیش از طلوع آفتاب محمد را در منزل ام هانی پیدا کردند و به خانه بردند. وقتی خدیجه از او میپرسد که در خانۀ ام هانی چه میکرده، ادعا میکند که آنشب با "خَر" به معراج رفته (!!!!!!) و تمامی شب با جبرئیل در معراج بوده و هنگام برگشت آن خَرِ بالدار او را در خانۀ «ام هانی» پیاده کرده است!!!

در مورد داستان کمدی تخیلی معراج در آینده پست کاملی خواهیم گذاشت. اما ماجرای رابطۀ محمد با ام هانی شروعیست برای شناخت چهرۀ واقعی پیامبر اسلام که از شما دعوت میکنیم قسمت دوم آن را در پست بعدی بخوانید.







  ابراهیم طباطبایی ،  محمد سهرابی & سعید معینی 

هیچ نظری موجود نیست: